بدون عنوان
از اونجا بگم که دایی رضا اوایل میگفت که ما مراسم حنابندان نمیگیریم و فقط به عروسی اکتفا کردند ما نتونستیم حریفشون بشیم و سر حرفشون بودن تا اینکه یکدفعه تصمیمشو عوض کرد و گفت فقط ماه عسل و عروسی بی عروسی بعد از یکی دو ماه کلنجار رفتن گفتن نه و قرار بر این شد هفته قبل از شروع ماه محرم برن ماه عسل و ما هم قهر کردیم فرداش به ما خبر دادن که بله رضایت دادن و سه شنبه یعنی دو روز مونده به محرم عروسیه و ما هم تند وتند شروع کردیم به ردیف کردن کارهای عروسی و ایندفعه ما رضایت دادیم به اینکه حنابندان نباشد چرا که واقعا سخت بود و نمی رسیدیم خوب خداروشکر عروسی به خیر و خوشی تموم شد با اینکه روز سه شنبه از صبح بارون میبارید و تا آخر شب بند نیومد و هوا س...
نویسنده :
مامان زهرا
11:35